دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۳۴)
من آفتاب را دیدم که تنها بر گیاهانی می تابید که سر از خاک برآورده بودند.
من امروز را نخستین روز از بقیه عمر خود دیدم؛ بنابراين كوشيدم تا براي باروري باورهايم همه تلاش هايم را به كار گيرم.
من اميد را درمانگري ديدم كه شفا نمي دهد، اما مرا ياري مي كند تا دردها را تحمل كنم.
من فروریختن وحشتناک بام شب را دیدم ....و این را هم دیدم که شب زدگانی مسخ شده از میان آوارهای های انبوه می کوشیدند با آجرپاره ها و سنگواره ها دوباره بام شب بنا کنند!!
من خط پایان دنیا را برای کرم ابریشم دیدم . همان جا آغاز زندگی یک پروانه بود. در همان نقطه خط زندگی یک پروانه آغاز شد.
ادامه دارد...
شفیعی مطهر
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.